Site icon مجله تخصصی ویبینو

4 دلیل که شما نمی توانید در جلسات طوفان فکری ایده های خلاقانه پیدا کنید

4 دلیل که شما نمی توانید در جلسات طوفان فکری ایده های خلاقانه پیدا کنید

طوفان فکری تقریباً در هر حوزه ای جواب می‌دهد!

مدیران فکر می کنند که برای رسیدن به دلِ مسئله و کسب بهترین نتیجه از پرسنل خلاق خود، باید همه آن‌ها را در یک اتاق جمع کنند؛ و تنها در این صورت است که ایده های خلاقانه به سمت آن‌ها و شرکت شان سرازیر می‌شود.

اما یک نکته ای هست که باید آن را در نظر گرفت: طوفان فکری اینجا به درد نمی‌خورد.

اگر دیگران فکر می‌کنند که شما بدترین راه را برای بدست آوردن ایده های زیاد، منحصر به فرد و خلاقانه استفاده می‌کنید –  احتمالا شما هم درگیر اثرات منفی طوفان فکری شده اید.

در این مقاله قصد نداریم تا به این موضوع بپردازیم که “چرا بیشتر شرکت ها ی خلاق از طوفان فکری فاصله می گیرند” و یا مفید بودن طوفان فکری در هر شرایطی را زیر سوال ببریم؛ بلکه می‌خواهیم با دلیل و منطق به شما نشان دهیم که طوفان فکری – حداقل به شکل کلاسیک خود “بیایید همه در یک اتاق بنشینیم و ایده های خود را در سر و کله ی هم بکوبیم” باعث خراب کردن روند خلاقیت شما می شود؛ البته به عنوان راهکار، روش هایی را هم می‌شناسیم که می‌توانند جلسات طوفان فکری شما را به شکل معجزه گونه ای کارآمد کنند.

چرا طوفان فکری دیگر به درد نمی‌خورد؟

عموم جلسات طوفان فکری خود را تصور کنید. گروهی که می‌خواهید با آن‌ها طوفان فکری راه بیاندازید را به یک اتاق کنفرانس می‌برید؛ اتاقی که در آن از قبل یک جعبه بیسکوییت و یک تخته سفید خالی گذاشته اید. سپس به آن‌ها یک وظیفه می‌دهید مثل طراحی یک ویجت یا ساخت یک برنامه؛ از آن‌ها می‌خواهید با ایده های خود «بترکونن». خب بعد چه اتفاقی می افتد؟

1. به محض مطرح شدن اولین ایده، گروه به همون سمت هدایت می‍شه!

به_محض_مطرح_شدن_اولین_ایده،_گروه_به_همون_سمت_هدایت_می‍شه

اول از همه، کسی یه ایده ی ساده و گاها بدیهی می دهد. از آنجا که اساس طوفان فکری توجه کردن به همه ی ایده ها و دور نریختن هیچ کدام از آن‌هاست، گروه ایده اول را گوش می‌کند؛ حتی وقتی همه می دانند که این یک ایده بدیهی است، سر این ایده بحث می کنند. قبل از اینکه حتی متوجه شوند زمان نیمی از جلسه گذشته و هنوز هیچ کاری انجام نشده است.

این همان وضعیتی است که به آن Anchoring یا “لنگر ذهنی”می‌گویند. لنگر ذهنی یکی از صدها سوگیری شناختی است که همه ما انسان ها آن را داریم. تعصب شناختی همان قانونِ ریزی بوده که ذهن شما برای آسان‌تر کردن درک خود از جهان و راحت تر و سریع تر تصمیم گرفتن در خود دارد. بعضی اوقات این‌ قوانین ریز برای ما کار می‌کنند و بعضی اوقات علیه ما. با تعصب شناختی لنگر ذهنی، ما تمایل داریم که وزن اصلی را بر روی اولین اطلاعاتی که دریافت کرده ایم، قرار دهیم؛ این یعنی اولین ایده ای که مطرح می‌شود، خیلی در جهت گیری ذهن ما و تصمیماتی که در نتیجه ی آن اتخاذ می‌کنیم تاثیرگذار است. مناسب بودن یا عدم تناسب یک ایده پس از اولین ایده، دیگر به صورت نسبی ارزیابی و مورد قضاوت قرار می‌گیرد؛ یعنی اگر خوب باشد، پس یعنی در مقایسه با اولی خوب بوده و اگر بد باشد، یعنی در مقایسه با اولی بدتر بوده است.

در یک جلسه طوفان فکری، گروه به ایده اولیه ای که مطرح شده “لنگر” انداخته و دیگر به راحتی نمی توانند آن را رها کنند؛ وقت زیادی را برای آن صرف می کند و از آن به عنوان ابزاری برای سنجش ایده های دیگر استفاده می کنند.

این امر در طول جلسه توجه نامتناسبی را به خود جلب کرده و تنها در پایان جلسه است که همه شروع به حرکت به سمت ایده های جالب تر می کنند؛ حالا مجبورند از ایده های خلاقانه و جدید خود با عجله رد شوند.

این ایده های بدیهی و اولیه از طرفی، راهی برای فعال به نظر رسیدن برخی از اعضای گروه است. بیایید با آن روبرو شویم، همه ما این کار را انجام داده ایم – به سرعت با چیزهایی که همه به آن فکر می کنند ارتباط برقرار کرده اما در نهایت کار خودمان را می‌کنیم. می توانید روی صندلی خود خیلی آرام بنشینید و  بیسکوییت تان را بخورید؛ در حالی که همه افراد در حال ارائه ایده های هوشمندانه ی خود هستند.

برای شروع، گام های کوچک و کوتاهی بردارید. اما حواستان باشد خیلی اوقات مردم هرگز از این مرحله ساده فراتر نمی روند.

2. مسیر تفکر گروهی تعیین شد!

تفکر گروهی با اثر لنگر فکری همراه است. به طور کلی مردم تمایل دارند از تضاد فکری جلوگیری کنند و واقعا در این مسیر حرکت نکردن خیلی کار سختی است؛ ما انسان ها ذاتا دوست داریم با ایده ای که شخصی ارائه می دهد موافقت کنیم حتی اگر خودمان ایده های بهتری داشته باشیم.

این هم در گروه، مانند طوفان فکری یک مسئله است. در هر گروه عده ای از افراد سخنگو بوده و برخی دیگر دیوار (!) هستند. از آنجا که انتقاد عموماً از طوفان فکری ناامید شده است، پس باید به دنبال راهی بود تا بتوان به افراد دسته ی دوم (که در این دسته اتفاقا انسان های خلاق زیادی هم می‌توان پیدا کرد) کمک کرد تا صدا و ایده های خلاقانه خود را رها کنند. اما هرکسی که تاکنون در چنین جلساتی – حداقل یکبار – شرکت کرده است، می داند که این اتفاقی نیست که در آن جلسات می افتد.

سخنگوها اول از همه صحبت کردن را شروع و همینطور ادامه می‌دهند – بی توجه به اینکه شاید لازم باشد این تک سخنگویی را به یک مکالمه ی چند طرفه تبدیل کرد – و سپس همه با گفته های او مسیر مشخصی را در پیش می گیرند. این نظم طبیعی چنین جلساتی است. مردم می خواهند با طیف اکثریت جمع تطابق داشته و مطمئناً نمی خواهند با یکی دیگر از اعضای گروه به تناقض بخورند، به خصوص اگر فردی خجالتی باشند. این بدان معناست که هرچه سخنگوهای یک گروه بگویند، مسیر در همان سمت هدایت خواهد شد؛ حتی اگر بهترین ایده نباشد. این مسیر، علی رغم اینکه مسیر درستی نیست اما پیش روی گروه قرار می‌گیرد؛ اما باید چه کرد؟

3. به شما می گویند " منتقد" نباش!

یكی از اصلی ترین نكات محبوبیت طوفان فکری این است كه جلسات طوفان فکری اساسا محیطی غیرمنتقد بوده و هر كس می تواند بدون نگرانی از اینکه دیگران فکر کنند احمق است، ایده های خود را مطرح کند. قرار است که این ویژگی اساسی از جلسات طوفان فکری به اعضای خجالتی گروه (که اغلب افراد خلاق می توانند باشند) اجازه دهد تا بدون ترس از مسخره شدن، ایده های خود را با دیگران به اشتراک بگذارند.

این تئوری عالی است، اما در عمل فاجعه بار است؛ چرا که این دقیقاً به مشکلات فوق منجر می شود، جایی که ایده های ساده یا احمقانه رد نمی شوند. گروه باید پا به پای آن‌ها انرژی گذاشته و درمورد ایده هایی که اساسا فاقد شایستگی هستند بحث کند تا اعضای گروه دلسرد نشوند.

بحث این مقاله این نیست که ” اگر نفر اول حرف احمقانه ای زد پس باید از او انتقاد کنیم” ، اما این تناقض موضوعی مهم در مورد طوفان فکری است – ما از مردم می خواهیم ایده های خلاقانه ای ارائه دهند، بنابراین نمی خواهیم از آن‌ها انتقاد کنیم؛ اما از طرفی، انتقاد هم بخشی ضروری است. از این رو، در حال حاضر نمی توانید با این شرایط از یک جلسه طوفان فکری توقع ایده های خلاقیت داشته باشید.

4. تحت فشار هستی!

در تحقیقات منتشر شده در بررسی بازرگانی دانشگاه هاروارد، ترزا آمابیل – استاد مدیریت بازرگانی دانشکده تجارت هاروارد – نشان داده که فشار تقریباً همیشه قاتل تفکر خلاقانه است. او 177 نفر را كه در شركت‌های مختلف آمریكا مشغول به كار بودند، مورد مطالعه قرار داده و از آ‌ن‌ها خواست تا زمان هایی را که در طول روز بیشتر از همه احساس خلاق بودن می‌کنند، را یادداشت كنند.

یکی از بدترین موانع برای خلاقیت، فشار بود. هنگامی که مردم تحت فشار زمانی قابل ملاحظه ای قرار گرفتند، احساس پریشانی بیشتری کرده و قادر به تمرکز بر روی پروژه هایی که در دست داشتند نبودند؛ گویا بر روی یک تردمیل قرار گرفته و واقعاً در موفقیت شرکت مؤثر نیستند. این همان چیزی است که می تواند در یک جلسه طوفان فکری اتفاق بیفتد. افراد گروه تحت یک محدودیت زمانی سخت قرار گرفته و به همین دلیل به جای تمرکز بر روی وظیفه ای که به آن‌ها محول شده، نگران چیزی می‌شوند که در جلسه در حال رخ دادن است. اکثر مردم این مسئله را تجربه کرده اند – وقتی به ساعت نگاه می کنید، از طرفی نگران این می‌شوید که وقت کافی برای حل مسئله ندارید و از طرف دیگر، نگران اینکه چرا بعد از این همه ساعت جلسه، هنوز به نتیجه ای نرسیده و جلسه تمام نشده است!

این دقیقا بر خلاف چیزی است که بسیاری از انسان های خلاق و موفق به صورت شهودی می‌دانند – بسیاری از آن‌ها آخرین مهلت و فشار را به عنوان یک “عامل دفع خلاقیت” تلقی می کنند؛ چیزی که باعث می شود لحظه “من کشف کردم” – که به آن لحظه ی eureka می‌گویند – به ظاهر از راه برسد (اما به زودی خواهید فهمید که در اشتباه بوده اید). آخرین مهلت و فشار زمانی وارد کردن می تواند مفید کند، اما در به نتیجه رساندن جلسه طوفان کاری؛ بندرت!

از آنجا که فضای جلسات طوفان کاری، به گونه ای است که تفکر غیر منتقد و شخصیت های پرشور برای بیان کردن هر چیز –به آن فکر نشده ای – و تفکر گروهی آزاد دارد، پس به خودی خود در آن خلاقیتی وجود ندارد؛ با این شرایط، فشار زمانی و استرس وارد کردن به افراد فقط به گرفتن تصمیم های اشتباه منجر می شود.